تا حالا خیلی شنیده بودم :"خدا کار هیچ کس رو به دکتر و بیمارستان نندازه "ولی فکر نمی کردم تا این حد وحشتناک باشه. این چند روز با تمام وجود احساسش کردم ؛ از بد حادثه مامان خانم ما کارش به بیمارستان کشید. بعد از کلی این ور و اون ور کردن، آقایون دکترا زحمت کشیدن و به این نتیجه رسیدن که سنگ کیسه صفراست. حالا بین علما اختلاف افتاد که اصلا نیاز به عمل هست یا نه! جالب، نظرات حضرات بود ؛ یکی می گفت:"عمل ضرورتی نداره میشه دست نگه داشت." اون یکی می گفت:"شانس آوردید! اگه یه کم دیرتر آورده بودیدش و عفونت وارد قلب می شد، دیگه نمی شد کاری کرد! سریع تر باید عمل بشه." نمی دونم! شاید مثلا تو دانشگاه این یکی ، استاد اینطوری بهش دیکته گفته بود، به اون یکی اون طوری . حالا این بحث تموم شد و بحث رفت سر عمل. این دفعه اوضاع بدتر شد؛ چون حضرات فقط به بهبودی حال بیمار فکر می کردن!! یکی می گفت:" جراحی باز تبعات بعدی داره و بهتره که از لاپاراسکوپی(امیدوارم درست نوشته باشم ،حالا شما هم خیلی گیر ندید دیگه!) یا جراحی بدون استفاده از چاقو (چقدر خشن شد) استفاده بشه." یکی دیگه می گفت:"هیچ تضمینی نیست که لاپاراسکوپی جواب بده . ممکنه در حین عمل به این نتیجه برسیم که نیاز به جراحی باز هست."و ... بعد از همه این حرفا نوبت رسید به هزینه عمل که خب، نگم چی شد بهتره!! آخه نمیخوام به دکترا بدبین بشین!! حالا جالب ترش اینجاست که اون بیمارستانی که جناب دکتر فرموده بودن اصلا چنین دستگاهی رو نداشت!! داشتیم به این نتیجه می رسیدیدم که مامان خانم رو ببریم پایتخت! که یه فرشته نجات پیدا شد و... یه به معنای واقعی دکتر که هم می دونست بیماری چیه؟ هم می دونست لاپاراسکوپی چیه؟ هم اینکه کدوم بیمارستان امکاناتش رو داره و مهم تر از همه اینکه مفهومی به نام حق الزحمه رو قبول نداشت و ... خلاصه اینکه بعد از دو روز که مامان خانم ما توی بیمارستان درد می کشید بالاخره یه مسلمون پیدا شد که بتونه مشکل رو حل بکنه و عمل انجام شد.حالا بماند به خاطر این تعویق حضرات، مامان خانم ما هنوزم مشکل داره . با وجود اینکه توی این عمل بیمار به طور طبیعی بعد از 24 ساعت سرپاست، بعد از دو روز به سختی می تونه راه بره.
یادم رفت بگم، ما یه جورایی از بند پ استفاده می کردیم .دیگه وای به حال اونایی که این آب باریکه رو هم ندارن! خلاصه اینکه حالا منم برای همه دعا می کنم که خدا کارشون رو به بیمارستان نندازه .
راستی این چند روزه که مامان خانم بیمارستان بوده، اوضاع خونه حسابی بهم ریخته . فکرش رو بکن از صبح تا عصر که دانشگاهم ،بعدم که میام خونه انگار تو خونه زلزله اومده. خب نمیشه کاریش کرد، باید خونه رو به وضع عادی در آورد. تازه اگه بعدشم قرعه به نامت بیفته، که شیفت شب بیمارستان رو به عهده بگیری دیگه آخر شانسی. ختم کلام اینکه خدا هیچ خونه ای رو به این وضع نندازه ...
پ.ن.1: دلم میخواست یه پست ویژه ولادت امام رضا بذارم ،ولی خب الان اصلا شرایطش نیست. اگر عمری بود توی یه فرصت دیگه.عیدتون مبارک! یه تبریکم به همه گل دخترایی که وقت نکردم بهشون تبریک بگم.
پ.ن.2: فراموش کردم بگم ، تو کارتونا درون بدن انسان رو دیده بودم ولی تا حالا واقعیش رو ندیده بودم.آخه یه فیلم از عمل مامان خانم اهداییه بیمارستانه!ما که کلی باهاش سرگرم شدیم! انصافا انسان موجود پیچیده ایه...فقط می تونم بگم :باید بر عظمت خالق سجده کرد...